دلم گرفته از این جمعه های تکراریدلم گرفته از این انتظار اجباریچه قدر ندبه بخوانم! چرا نمیآیی؟چه دیدهای که از این دل شکسته بیزاری!؟نیا ! به درد خودم گریه میکنم، باشدشما که از بدی حال من خبر داری«صلاح مملکت خویش خسروان دانند»ازاین به بعدِ غزل، من ندارم اصرارینیا! که وُسع خرید کلافِ نخ هم نیستشما که با خبر از نرخ هایِ بازاریامان نمیدهدم گریه، درد و دل دارمبه سینه مانده چه ناگفته هایِ بسیاریبه جان مادرت آقا به کار میآیممرا اگر تو در این روضهها نگه داریبه درد میخورم آقا، مرا تحمل کنبه جای «شیعه» بخوانم «غلام درباری»تو شاهدی! جگرم خرجِ روضه هاتان شدگمان کنم که به من اندکی بدهکاریببخش، حرف زیادی زدم، غلط کردمشما امامی و من هم غلام، مختاریمرا فراق و غمت میکشد، تو خواهی دیدکه خورده برگهء ترحیم من به دیواری...
علیرضا
یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 07:32